۲۹ دی ۱۳۸۷

زمانه کوتوله ها

ماجراهای زمانه کم کم فراموش شده و با راه افتادن تلویزیون فارسی بی بی سی، آدم های رسانه ای موضوع تازه ای برای بحث و توجه پیدا کرده اند. زمانه به راحتی خودش و پدید آورندگانش را نابود کرد و به دست کوتوله هایی افتاد که شاید اگر مهدی جامی کمی با آنها مدارا کرده بود و روی خودخواهی اش، پا گذاشته بود این کوتوله ها میدان را به دست نمی گرفتند.

از بچه هایی که از زمانه استعفا دادند و بیرون آمده اند شنیدم اعضای ایرانی بورد (هیات نظارت) زمانه نقش اصلی در برکناری جامی بازی کردند. ظاهرا مهدی جامی آنها را چون شناخت و تخصص رسانه ای نداشتند، خیلی تحویل نمی گرفته و دل خوری ها از اینجا شروع شده است.
ظاهرا اعضای ایرانی بورد زمانه بعد از تجربه کار با مهدی جامی-که هر چند ایرادهای زیادی به کار و شیوه مدیریتش وارد بود اما روزنامه نگار و آشنا به رسانه بود- تصمیم گرفتند کسانی را در زمانه به کار بگیرند که مطیع آنها و خیلی متخصص و نام آشنا نباشند.
این طوری زمانه هم مثل شهرزاد نیوز، روزآنلاین، صدای آمریکا، جدید آنلاین و بقیه این پروژه ها تبدیل به محیط بسته ای خواهد شد که از بودجه و نحوه مدیریت و استخدام در آن کم ترین خبری به بیرون درز نخواهد کرد.
این طوری، امثال مانی ب هم دیگر گیری به زمانه نخواهند داد. مگر کسی چیزی از اوضاع بودجه و استخدام در رسانه های دیگر را می داند؟ مانی ب از همین تلویزیون بی بی سی و شیوه استخدام نیروهای آن چه می داند؟ اصلا اگر کسی بخواهد آن طوری که در زمانه می شد از مهدی جامی درباره زمانه سوال پرسید، مثلا درباره همین بی بی سی سوال کند، کسی او را تحویل خواهد گرفت که حتی سوالش را بشنود؟

کاری که اپوزیسیون عقب مانده از رویدادها و اوضاع و احوال امروز ایران با زمانه کرد، چیزی از برخورد های جمهوری اسلامی با رسانه های داخل ایران، کم نداشت. تصویر روشنی از اعضای ایرانی بورد زمانه در دست نیست و ظاهرا ترجیح می دهند خیلی آفتابی نشوند فقط اینجا یکی از آنها تصویری از خودشان ارائه داده است.
اینجا در صفحه درباره زمانه، اسم آدم هایی را که این رسانه را به وجود آوردند مثل مهدی جامی حذف کرده اند. غرض ورزی شخصی آنها را می توان از اینجا فهمید که اسم مدیر سابق هیات نظارت را در سال های 2006 تا 2007 و اسم مدیران موقت فعلی را نوشته اند اما اسم مهدی جامی مدیر سابق را که از 2006 تا 2008 مدیر رادیو بود حذف کرده اند.

۲۶ آبان ۱۳۸۷

پاداش خوش خدمتی یا نقض غرض

نگاه کن عباس معروفی را که چطور بعد از رفتن مدیر قبلی رادیو زمانه، برای هیات مدیره رادیو یخه جر داده است.
همان هیات مدیره ای که در ای میلی که منتشر شد و رییس جدید رادیو فرستاد، به همه دیکته کرد که احدی جز هیات مدیره حق ندارد درباره مسایل داخلی رادیو با جایی مصاحبه کند یا حرفی بزند. حالا معروفی در نوشته ای(که مانند بقیه مطالبش، طبق معمول بیشترش در مدح و ثنای خودش است) مسایل داخلی رادیو را فاش کرده است.
حالا باید دید این هیات مدیره کذایی در برابر تخلف کسی که خواسته خوش خدمتی بکند چه خواهد کرد.

پی نوشت:

این جریان، آدم را یاد داستان "حکم حکومتی" و ماجرای نامزد شدن معین در انتخابات ریاست جمهوری می اندازد.

اگر هیات مدیره رادیو زمانه دستور دهد مطلب را از سایت بردارند، خطای آشکاری مرتکب شده و به دلیل سانسور و دستکاری محتوای سایت زمانه، وجهه اش را از دست خواهد داد. اگر هم مطلب را از سایت شان برندارند که نقض غرض کرده اند و مسایل داخلی رادیو را که گفته اند کسی حق ندارد منتشر کند و به سازمان لطمه می زند، به دست خودشان منتشر کرده اند.
به نظر می رسد هیات مدیره زمانه را گروهی تشکیل می دهند که به کل شناختی از مسایل رسانه ای ندارند و عملکردشان نشان می دهد آن قدر که علیه جامی تبلیغ می کنند و می گویند مدیر لایقی نبوده، بد نیست نگاهی هم به خطاهای خودشان بیندازند و همه کاسه و کوزه ها را سر او نشکنند. این وسط معروفی ها بازیگران صحنه اند که یک روز این طوری اشک می ریزند و می گویند:
"ای کاش خانه‌ای داشتم تا بفروشم و پولش را در اختيار مهدی جامی بگذارم و بگويم: بيا عزيزم، برو زمانه‌ات را منتشر کن. برو فواره بزن تا عرش. برو بدرخش."
و یک روز این طوری او را له کند:
"(زمانه) ماشين شخصی نيست که با آن گاز و ويراژ بدهيم، يا هروقت خواب‌مان گرفت بزنيم بغل. آنهمه مسافر چشم‌براه، خواستار آرامش و تعادل و ادامه‌ی راه‌اند."

راستش من نه مرید جامی ام، نه معروفی نه هیچ آدم دیگری. ولی دلم می خوهد به آدم هایی که عاشق بت سازی و بت پرستی اند بگویم همه بت ها اگر بهشان خیلی نزدیک شوی یا خودشان پته شان را روی آب بریزند، بد جوری می شکنند.
به متن نوشته این آقا که نگاه می کنم می بینم تمام از شرف و قلم و رنج سانسور و این حرف ها نوشته و داد زده سی سال است عضو این انجمن و آن کانونم. آن وقت یک اصل ساده انسانی و حرفه ای را بلد نیست و تهمت هایی را به آدمی می زند که از جایی رفته و ماجرایش هم دارد فراموش می شود.
این که تو یک دفعه پیدایت می شود و آتش زیر خاکستر را فوت می کنی، در کنار آن شرف قلمی که ازش دم می زنی، برای من خواننده جالب است.


۱۴ آبان ۱۳۸۷

بی‌بی‌سی جوان شده؟




بی‌بی‌سی چهره سایتش را تعییر داده ولی سبک و سیاقش هنوز همان است. هنوز فعل‌های سنگین و جمله‌های صیقل‌داده نشده استفاده می‌شوند. جمله‌بندی ها ایراد دارد و خلاصه با این که به نظر می‌رسد قرار است روش، جوان‌پسندانه باشد، گردوغبار سبک و قلم قدیمی‌ها توی چشم است.
عنایت فانی یکی از قدیمی‌های بی‌بی‌سی جلوی دوربین از نوع زبان نوشتاری مخصوص بی‌بی‌سی می‌گوید، ولی خودش با همان زبان و ساختار زبانی حرف می‌زند.
انتهای هر صفحه نشانه‌‌های بالاترین و فیس بوک و ... آمده؛ به این معنی که مسوولان این رسانه متوجه شده‌اند دیگر خبر و گزارش مخصوص رسانه نیست. حالا شاید این جوانان" دیگ" و بالاترینی ها هستند که می‌توانند مشخص کنند خبرهای داغ و موضوع‌ه‌ای روز جامعه کدام‌هاست.

فکر می‌کنم، ورود جوانان و "ترم‌جدیدی‌ها" به بی‌بی‌سی در این موضوع بی‌تاثیر نباشد. حالا راهروهای تنگ بی‌بی‌سی فارسی و بخش تلویزیون فارسی زبان آن پر است از جوانانی که تازه از روزنامه‌ها و مطبوعات ایران رسیده‌اند؛ قواعد نوشتاری، نگاه، کلام و نوع کار آنها با کسانی که بیست سال سابقه کاری در این رسانه را دارند تفاوت‌ کمی ندارد. حالا این پیشکسوت‌ها هستند که باید به روز شوند.

ویدیوی موردنظر


روشن

۱۳ آبان ۱۳۸۷

خرد فردی

مطمئن نیستم خرد جمعی ما ایرانیان، تصمیمی بهتر از افراد باهوش جمع بگیرد. می گویند تصمیم هایی که جمعی از انسان ها می گیرند راه حلی بهتر و به صرفه تر از تصمیمی است که مثلا باهوش ترین فرد جمع می گیرد.

خاموش

۱۱ آبان ۱۳۸۷

مهدی جامی، ذوب در اسم‌هاست

می‌گویند امام حسین شب عاشورا چراغ‌ها را خاموش کرد و گفت هر که می‌خواهد برود که فردا کشته نشود.
همیشه فکر می‌کردم چقدر آدم‌های درستی بودند آنها که در تاریکی رفتند، ولی نماندند که بعد از جنگ و اسارت و شکست، بخواهند روی دیگری نشان دهند و نامردی کنند.
ورود برخی آدم‌ها به زمانه از روز اول هضم کردنی نبود. دورادور میشد فهمید که متاسفانه مهدی جامی از آن دسته آدم‌هایی است که ذوب در "نام" است؛ وبلاگ‌باز است و اگر از نویسنده وبلاگی خوشش بیاید دریغ نمی‌کند او را وارد زمانه کند.
اسم کسانی که وبلاگشان، بیشترازخود بلاگر شناخته شده بود در زمانه بیشتر شد. حتی هنوز بین گفت‌وگوشونده‌ها و مقاله‌نویس‌ها آنها را می‌بینیم که از این سو ریشخند زمانه را می‌کنند و از آن طرف خوشحال از مطرح شدن هستند. اینها نشان می‌داد ظاهرا، جامی این بازی را نمی‌شناسد. او ساده است و سال‌ها از شناخت ایرانی‌جماعت فاصله دارد.
او هنوز متوجه نیست که همین نام‌ها و آدم‌هایی که گاهی آنها را ستایش می‌کند، از نگرفتن جواب ایمیلشان یا دیرشدن دستمزد نوشته‌ای بی‌مایه، چه ها که از او و زمانه نمی‌سازند.
جامی بین همان فضای لوطی و بی‌پیرایگی کتاب‌ و تحقیقاتش مانده و فکر می‌کند اسم و رسم یک آدم که از دید او اعتبار به سازمانش می‌دهد، برای رسانه‌اش کافی‌ست. او پشت‌پرده‌ها را نشناخته و با این خمیرمایه، بعید است، باز هم درس بگیرد.
اگر می‌خواست و می‌توانست درس بگیرد، اینقدر یک تجربه شکست‌خورده را تکرار نمی‌کرد.
وگرنه وقتی دید حسین درخشان که به خاطر طراحی سایت یک رسانه به خود می‌بالد و راحت می تواند چتربازی‌اش را در یک کشور و شهر دیگر انجام دهد، اما بدگویی همین رسانه را می‌کند، اعتمادش به او کم می‌شد. این را بلاگرها فهمیده بودند و جامی نه!
اگر متوجه نشده بود، با رفتار معترضانه و مغرضانه درخشان در برخورد مسائل مالی که از آن همه جا گله کرد و نوشت، می‌فهمید دست از سر این نام و اعتبار وبلاگ‌نویس‌ها بردارد؛ او باز هم اشتباه کرد و برای نشان دادن حسن نیتش به این روند ادامه داد، وگرنه حتی به پیشنهادات برنامه‌سازی و ادامه همکاری درخشان در قالب یک رپوتر، فکر هم نمی‌کرد.
آخر جامی جان! دشمنت کیست اگر کسی نیست که در وبلاگش از تو و رسانه‌ات به عنوان جاسوس و اپوزسیون نام می‌برد تا خوراک دهد به کیهان و از آن سو لابی می‌کند که با رادیوات همکاری کند؟ او همین کار را با رادیو فردا و صدای آمریکا و حتی روزآنلاین کرد و آنها فهمیدند چه کاره است و هدفش چیست و راهش ندادند.
داستان و حاشیه‌های اصرار حسین درخشان برای حضور در کنفرانسی که خودش را رپورتر رادیوزمانه! جا زده بود را حداقل بچه های ایرانی که در کنفرانس بودند خوب می دانند.جامی آنقدر ساده ‌اندیش است که حتی تا همین چند ماه پیش با همه ناسزا و اتهام‌هایی که از طرف این موجود دید، احتمالا با ایده " دشمنت را دوست خود کن!" گول هودری را خورد که خواست از نام و نشان زمانه استفاده کند برای حضور در کنفرانسی که به هیچ‌وجه به او به تنهایی اجازه حضور نمی‌دادند.
این تجربه بارها در زمانه تکرار شده. نبوی در ابتدا سعی کرد مایه بگذارد و کمی بعد همانطور که خودش نوشت و گفت و شاید اعتقاد داشت کار را به جایی رساند که هیچ کسی حق یا جرات نداشت به او بگوید بالای چشم برنامه ات ابرو است. طبق چیزی که نوشت با این بهانه که "هیچ کس حق ندارد به من بگوید چه غلطی بکن".
جامی به امثال نبوی و کوثرو ... اجازه داد این‌همه تولیدات سطح پایین و بی‌کیفیت را در قالب برنامه رادیویی و سایت و ... تولید کنند. آنقدر که صدای ملت درآمد که بابا ما شعور داریم!
ولی بازهم جامی دست به هیچ عملی نزد. نبوی تمام شده بود اما خواست با استفاده از حس ترحم ملت ایران با بیماری و مظلومیتش، اعلام کند که فعلا کنار می‌کشد. نبوی تا پیش از این ماجرا همه جا جار می‌زد که در هیچ رسانه‌ای حتی در صدای آمریکا اینقدر آزادی نداشته که ایده‌های مختلفش را عملی کند. برای همین او برای هر دلقک بازی آماده بود و هرکاری کرد که بماند در زمانه و نشان ندهد چقدر از ایده تهی شده. حالا او در وبلاگش می‌نویسد بیش از نیمی از کارکنان زمانه از جامی شاکی‌اند!؟
از دید من که بیشتر وقتم در محیط دانشگاه می‌گذرد ولی با بحث‌های رسانه‌ای بیگانه نیستم، جامی آنقدر درگیر اسم‌ها بوده، که توجهی به محتوای چیزی که به نام طنز و برنامه ادبی و خاطره تولید می‌شد، نداشته. شاید به دلیل اعتماد به "گنده بودن" اسم این آدم‌ها و به نظر می‌رسد که حالا بعضی از همین " اسم‌ها" برای به چنگ آوردن آنجا می‌جنگند.
دست اندرکاران محتوایی زمانه و شاید تصمیم گیران فراموش کردند که برای من مخاطب اولین بار دیدن اسم خانم پارسی‌پور و معروفی و ده‌ها نویسنده در تبعید، چقدر جذاب بود. اما حالا که بیش از دو سال از این جذابیت اولیه گذشته، من دیگر ماهی یک بار هم سری به زمانه نمی‌زنم؛ چون احساس می‌کنم همه این اسم‌ها، حالا کارمند حقوق بگیری شده‌اند که خلاقیتی در کارشان نسبت به روز اولشان نیست. اما مدیر زمانه؛ همچنان عاشق همین نام‌هاست که در صفحه اول می‌آیند.
جامی به راحتی گول بسیاری از اسم‌ها و آدم‌های مذبذب را خورد و ظاهرا تا سال‌های آینده هنوز از ترکش آنها درامان نخواهد بود.
موضوع امروز در این گردوخاک و دعواها برسر آدم‌هایی است که حتی شاید به زور خودشان را به زمانه چسباندند و دوره‌شان که سرآمد یا دستشان که رو شد، شدند دشمن. جامی هنوز هم فکر می‌کند آدم‌ها یا اسم و رسم هستند، یا وبلاگ‌هایی دارند که شکیل است و مناسب؛ پس چه خوب که با زمانه! کار کنند.

جامی جان؛ به قول سیبیل طلا، تو اصلا آدم مدرنی نیستی. مدرن یعنی پدرسوخته.
تو با ذات ساده‌ات فکر می‌کنی هر جمله تعریف‌آمیز از زمانه یعنی دوستی را پیدا کرده‌ای؛ یکبار هم فکر کن با این همه اسمی که جمع کرده‌ای،اگر لازم شد چراغ‌ها را خاموش کنی، چند نفرشان با تو می‌مانند؟

روشن

۶ مهر ۱۳۸۷

دوستان پیچیده هموطن

هیچ وقت نمی‌فهمی وقتی یک دوست ایرانی در قاره آمریکا پیدا می‌کنی، که دستت را به مهر می‌فشارد و خوشحال است از دیدنت، از در که عبور کرد، در موردت چه برخوردی خواهد داشت؟

روشن

۲۹ شهریور ۱۳۸۷

شفاف سازی برای ایرانی

اینجا در آمریکا اگر مریض شوی و بروی بیمارستان، اول پرستار بخش می‌آید و دست می‌دهد و خودش را معرفی می‌کند که چه کاره است. بعد دکتر را معرفی می‌کند و همان مراسم اجرا می‌شود.

اما دکتر به معرفی خودش اکتفا نمی‌کند؛ او حتما به قول خودش با دیتیلز می‌گوید که قرار است چه کارهایی بکند؛ دراز بکش! می خواهم شلوارت را پایین بکشم. حالا می خواهم فلانت را معاینه کنم... حالا می خواهم شلوارت را بکشم بالا و کمی نازت کنم و اینها.


این همه شفاف‌سازی برای ایرانی جماعت جواب نمی‌دهد؛ آقایان آمریکایی! مثل ما باشید. بزنید ترتیب طرف را بدهید و تهش بگویید ااووپسسسس! ساری...!

اصلا معنی ندارد هی برای بیمار ایرانی که تا امروز ندیده شفاف سازی حتی در رابطه خصوصی یعنی چه، این همه صغرا و کبرا بچینید که!

روشن